1. صفحه اصلی
  2. /
  3. اعضای موزه
  4. /
  5. حسن رجبعلی بنا

حسن رجبعلی بنا

شک ندارم غالب انسان های موثر در اعماق روح خود با این اندیشه که می خواهیم باور کنیم دارای موهبتی خاص هستیم، می توانیم تغییر و تفاوتی ایجاد کنیم و می توانیم جهان فعلی را به صورت دنیای بهتری درآوریم، پایه گذار معادلات مهم بوده اند. اما در این سیر هرگز کسی به دستاورد دلپذیری نرسیده، مگر آنکه در گوشه ای از وجود خود، به چیزی برتر از شرایط زمانه ایمان داشته باشد. احساس اینکه به عنوان یک انسان چه کسی هستید، و برای بشریت چه کرده اید و چه اثرات عمیق و معنی داری بر موطن تان گذاشته اید، بزرگترین موهبت زندگی است.
من حسن رجبعلی بنا…
در تیرماه 1329دیده به جهان گشودم. سه سال بیشتر نداشتم که با تمام وجود کانون سرد خانواده را با رنج و فقر و محرومیت های عاطفی که در آن موج می زد، درک کردم. دست و پنجه نرم کردن با این موقعیت دشوار مجبورم کرد در سن شش سالگی لباس کار بر تن کنم تا توامان مسئولیت نگه داری و امرار معاش خانواده را برعهده بگیرم. مسئولیتی سخت که هربار چهره بی رحمانه روزگار به طریقی سیلی و شلاق اش بر تن و جسم من می نشست! کودکی خسته که هر بار ناملایمات، به سویی پرت ام می کرد. تندباد حادثه ها یکی پس از دیگری هم از سرم گذشته بود و هم اینکه مرا آبدیده ساخته بود. با فرا رسیدن سال 1350 به امید گشودن روزنه ایی دیگر در زندگی، ازدواج کردم! مشتاق بودم اکنون که به روحیه ی پولادین ام ایمان پیدا کرده بودم و درون ام را کشف کرده بودم به کسب و کاری فراتر از اوستا شاگردی بیندیشم. سال 1352 فروشگاهی شراکتی تاسیس و اصول بازار و اقتصاد را در عین محرومیت از سواد خواندن و نوشتن وسیع تر از گذشته فهم کردم و مطمئن شدم می توانم جایگاه بهتری برای خودم دست و پا کنم. چهار سال بعد دل به دریا زدم و به این ندای عمیق درونی لبیک گفتم و وارد عرصه صنعت شدم.
من حسن رجبعلی بنا…
با آرزوی فردایی بهتر و تحقق رویاهایی بزرگ که در ذهن داشتم، تولید واشر و واشربندی را شروع کردم. هرچه به پیش آمدم دیگر به خودم اجازه نمی دادم در برابر مشکل یا مشکلات سرخم کنم. توان و قدرت ذهن ام را یافته بودم. توانایی و استعدادم را شناخته بودم و کوشیدم ذهن و استعداد را در یک جهت حرکت دهم. دیگر یقین یافته بودم که با جسارت، فتح قلل بلندتر ممکن است. سال 1368 شرکت تولیدی صنعتی جهان رو که آن روزها نماینده موتورسیکلت کاوازاکی در ایران بود، خریداری کردم و برای اولین بار در راستای تولید و خودکفایی به تحول و نوآوری در صنعت موتورسیکلت سازی ایران همت گماشتم. از عمق جان و وجودم. فهمیدم “ما” شدن به چه معناست. ما همان گروه صنعتی جهان رو بود. گروهی مملو از انگیزه و برنامه که یکی پس از دیگری موفقیت ها را جشن گرفت. ما صنعت موتور سیکلت سازی ایران را متحول ساختیم، که این مهم منجر به تاسیس ده ها کارخانه و اشتغال مستقیم و غیرمستقیم صدها مهندس، کارشناس، تکنسین، کارگر و سرمایه انسانی بی نظیر گردید.
من حسن رجبعلی بنا…
به عنوان کارآفرینی ایرانی در روزگاری که صنعت موتورسیکلت سازی ایران به بلوغ و اقتدار کامل دست یافته بود و به لطف همکاران و جامعه متخصص صنعت ملقب به “پدر صنعت موتورسیکلت سازی ایران” شده بودم، این بینش قدرتمندتر در وجودم تبلور یافته بود که با ایجاد هر یک شغل یک درجه به صلح و امنیت در جامعه ام افزوده می شود. با تکیه بر این اندیشه و به پشتوانه اثبات شده، حضور مثمر ثمر در عرصه صنعت کشور که ماحصل آن ریشه ای توانمند بود، مجموعه را با طرح های توسعه ای به سمت ایجاد هلدینگی متنوع هدایت گری کردم. در این راستا پس از تولید موتورسیکلت و انواع دوچرخه، وارد صنعت غذا، احداث مجتمع کشت و صنعت، صنایع دانش بنیان و احداث نیروگاه خورشیدی شدم که هم اکنون تعدادی از فرزندان برومند این آب و خاک در هر کدام از آنها اشتغال دارند.
من حسن رجبعلی بنا…
می دانستم رنج گذر از مسیری استخوان شکن چگونه است. می دانستم غیبت دستان گرم یعنی سرمای جان سوز. می دانستم شقاوت یعنی نابودی روح و روان در لابه لای چرخ های این چرخ دوار. می دانستم آن خدایی که مرا بغل کرد صفت رحمان و رحیم خودش را به کالبد همه مخلوقاتش دمیده است. می دانستم که دیگر در این عصر از عمری که پروردگار متعال به من بخشیده چه رسالتی دارم و دیگر نوبت چیست. دانسته، تصمیم گرفتم بزرگترین نقطه عطف دوران حیات ام را رقم بزنم… من “موسسه خیریه نیکو کرداران بنا”را برای سرپرستی بیش از 230 دختر معلول ذهنی و جسمی که در حال ترد از خانواده و جامعه بودند، برعهده گرفتم.

گالری تصاویر پروژه

مشخصات عضو موزه :

حسن رجبعلی بنا
HASSAN RAJABALI BANA
پدر صنعت موتورسیکلت ایران
The Father of the Motorcycle Industry in Iran

عضویت در خبرنامه